دخترک رو به مادرش کرد و گفت: مامان چرا خانم مربیمون چادر میزنه ولی شما نمیزنی؟
مامانش جواب داد: آخه دخترم وقتی چادر میزنم گرمم میشه.تازه چادر دست و پا گیر هم هستش.
فردا صبح وقتی که دخترک رفت مهد کودک،همین سوال رو پرسید و گفت: چرا مامانم چادر نمیزنه و میگه گرمم میشه و چادر دست و پا گیره ولی شما چادر میزنی؟گرمتون نمیشه؟دست و پاتون رو نمیگیره؟
خانم مربی یه لبخند زد و گفت:عزیزم فردا که اومدی مهد کودک جوابت رو میدم.
دخترک بعد از کلی اسرار و خواهش قبول کرد که فردا جوابش رو بگیره.
فردا صبح وقتی که دخترک منتظر جوابش بود، رفت پیش خانم مربی و گفت: خانم،خوب الان جوابم رو بده.
خانم مربی هم گفت باشه عزیزم؛ بعد دستش رو کرد توی کیفش و یه چادر سفید کوچولو و خنک در آورد و گفت:
بفرما عزیزم اینو بزن سرت ببینم چه شکلی میشی.
بعد دخترک که داشت از خوشحالی بال در می آورد گفت: این مال منه؟ خوشکل شدم؟
خانم مربی هم جواب داده: آره که مال خودته خیلی هم خوشکلت کرده.حالا برو پیش دوستات و نشون شون بده؛ ولی نگی من بهت دادم ها!! وگر نه همه از من چادر میخوان
دخترک غافل از اینکه جواب سوالش رو نگرفته بود رفت پیش دوستاش و شروع کرد به پز دادن با چادر قشنگش.
عصر که دخترک میخواست آماده بشه و بره خون،خانم مربیش بهش گفت: دختر خوبم، تو چادر گرمت شد؟
دخترک گفت: نه!!!
خانم مربی دوباره پرسید: دست و پات رو چی؟دست و پات رو گرفت؟
دخترک گفت: نه!!! خییییییییییلی هم عالی بود.دستتون درد نکنه.
فردا صبح وقتی که مامان دخترک با چادر اومد درب مهد کودک تا دخترک رو مهد بزاره؛ یکی از پسر های مهد رفت پیش خانم مربی و گفت: خانم، نمیشه ما هم چادر بزنیم مثل شما؟ چرا اقایون چادر نمیزنن؟